جدول جو
جدول جو

معنی قدم جای - جستجوی لغت در جدول جو

قدم جای
(قَ دَ)
جای قدم. قدمگاه. (آنندراج) :
اگر تخت والا قدم جای تست
مرا جای بر دست والای تست.
امیرخسرو (از آنندراج).
رجوع به قدمگاه شود
لغت نامه دهخدا
قدم جای
پایگاه گامگاه
تصویری از قدم جای
تصویر قدم جای
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از قدم گاه
تصویر قدم گاه
جای قدم نهادن، جایی که اثر پایی در سنگ پدیدار باشد
قدم گاه آدم: در روایات، سرندیب که حضرت آدم نخستین بار بر روی زمین در آنجا قدم گذاشت
فرهنگ فارسی عمید
(زَ)
جای زخم. زخمگاه. محل زخم:
سر زخم جایش بکردند خشک
بریق و بقیر و بکافور ومشک.
فردوسی.
رجوع به ’زخمگاه’، ’زخمگه’، و ’زخم’ شود
لغت نامه دهخدا
(قَ دَ)
کنایه از زمین است که به عربی ارض گویند. (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(شَ)
شرم اندام. آلت تناسل مرد و زن. عورت. (یادداشت مؤلف). شرم مرد و زن. (ناظم الاطباء). جای ستر عورت. (آنندراج). شرمگاه. (فرهنگ فارسی معین) :
خالی که به شرم جای آن نوش لب است
بر چشمۀ خورشید نشانی ز شب است.
امیرخسرو دهلوی (از آنندراج).
رجوع به شرمگاه شود
لغت نامه دهخدا
(هََ)
هم وطن. (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
تصویری از صدر جای
تصویر صدر جای
صدر مجلس
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قدم گاه
تصویر قدم گاه
پایگاه گامگاه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قدم خاک
تصویر قدم خاک
خاک پا خاکپای خاک پای کسی، زمین ارض
فرهنگ لغت هوشیار